غزل مناجاتی با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
تو تَـرَحُّـم نکـنی پس که تَـرَحُّـم بکند تو تَـبَـسُّم نـکـنی پس که تَـبَـسُّم بکـند پشت هم جرم و خطاهای من بیسرو پا آتـش مـعـصـیـتم را پُـرِ هـیـزم بکـند همه جا بنـدۀ تو رفـته و ردش کردند عـاقـبـت آمـده تا بـا تو تـکـلـم بـکـند تو نگـاهـش نکـنی بار گـناهش او را آخـرْ انگـشتنـمای هـمه مـردم بکـند خواهش بندهات این است نخواهی محشر در شلـوغی پسر فاطـمه را گُـم بکند بـگـذاریـد که این بـنـده بـمـانـد تا که دوسه خط گریه برای شب سوم بکند یکنفر نیست که در هلهلۀ شام خراب سیـنهاش را سپـر صورت خانم بکند آنقدر مویِ سرش سوخت درآتش کَم شد چـادرِ سوخـتهاش تا به ابد پرچَـم شد |